Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 106 (1869 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
Anzeigenblatt {n} U روزنامه مخصوص اعلانات
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Zeitungsrubrik {f} U ستون روزنامه [رده روزنامه]
Anschlagbrett {n} U تخته اعلانات
Anschlagtafel {f} U تخته اعلانات وآگهی ها
Plakatwand {f} U تخته اعلانات وآگهی ها
Anschlagbrett {n} U تخته اعلانات وآگهی ها
Blatt {n} U روزنامه
Bierzeitung {f} U روزنامه فکاهی
Blättchen {n} U روزنامه محلی
Journalist {m} U روزنامه فروش
Eine ernstzunehmende Zeitung. U یک روزنامه جدی.
Journalist {m} U روزنامه نگار
Journalistin {f} U روزنامه نگار [ زن]
Befragung {f} U مصاحبه [روزنامه]
Auflage {f} [einer Zeitung] U چرخش [روزنامه]
Abendzeitung {f} U روزنامه عصر
Zeitungsverkäufer {m} U روزنامه فروش
Amtsblatt {n} U روزنامه رسمی
Tageszeitung {f} U روزنامه روزانه
Sportteil {m} [einer Zeitung] U قسمت ورزشی [روزنامه]
Einzelexemplar {n} U تک شماره [روزنامه،مجله]
Beiblatt {n} U صفحه جداگانه [روزنامه]
Extrablatt {n} U روزنامه فوق العاده
Anzeigenteil {m} U بخش آگهی [روزنامه]
Zeitungsjournalismus {m} U خبرنگاری برای روزنامه
Wirtschaftsteil {m} [einer Zeitung] U ستون مالی [روزنامه]
eine Zeitung abonnieren U روزنامه ای را آبونه کردن
die politische Ausrichtung einer Zeitung U وابستگی سیاسی روزنامه ها
eine Zeitung abbestellen U اشتراک روزنامه را فسخ کردن
Leserbrief {m} U نامه خواننده [به ناشر روزنامه]
Extraausgabe {f} U شماره فوق العاده [روزنامه]
einem Journalisten ein Interview geben U به یک روزنامه نگار مصاحبه دادن
alte Ausgabe U نسخه قدیمی مجله یا روزنامه
Medien {pl} U رسانه ها [رادیو تلویزون اینترنت روزنامه]
Er fuhr mit seiner Zeitungslektüre fort. U او به تفریحانه خواندن روزنامه اش ادامه داد.
Die Tagesschau U نگاه روز ، اسم روزنامه یا تلویزیون که گزارش را اهدا میکند
durch Inserat suchen U برای چیزی [در روزنامه .مجله] اعلان کردن
die Regenbogenpresse {f} U روزنامه پخش کننده شایعات افتضاح امیز
Boulevardblatt {n} U روزنامه پخش کننده شایعات افتضاح امیز
eine Anzeige aufgeben U یک اعلامیه [آگهی] را به روزنامه [برای چاپ ] دادن
Boulevardzeitung {f} U روزنامه پخش کننده شایعات افتضاح امیز
Boulevardpresse {f} U روزنامه پخش کننده شایعات افتضاح امیز
Schmierblatt {n} U روزنامه پخش کننده شایعات افتضاح امیز [ اصطلاح روزمره]
Revolverblatt {n} U روزنامه پخش کننده شایعات افتضاح امیز [ اصطلاح روزمره]
die Yellow Press {f} U روزنامه پخش کننده شایعات افتضاح امیز [ اصطلاح روزمره]
die Journaille {f} U روزنامه پخش کننده شایعات افتضاح امیز [اصطلاح رسمی]
Unregelmäßige Arbeitszeiten gehören nun mal zum Journalistenberuf dazu. U وقت کار غیر عادی قسمت مهم ولازم یک روزنامه نگار بودن است.
Käseblatt {n} U روزنامه پخش کننده شایعات افتضاح امیز [تحقیر امیز]
Der Tagesspiegel U آینه روز، اسم روزنامه که گزارشات مثل آینه انعکاس میدهد
außergewöhnlich <adj.> U مخصوص
ungewöhnlich <adj.> U مخصوص
außerordentlich <adj.> U مخصوص
Riegel {m} U پیچ مخصوص قفل کردن در
Charakterzug {m} U علامت مخصوص
Beigeschmack {m} U طعم مخصوص
Ehrensitz {m} U جایگاه مخصوص
Faktotum {n} U پیشخدمت مخصوص
Ehrenplatz {m} U جایگاه مخصوص
Einmachzucker {m} U شکر مرباپزی [مخصوص]
Blindenschrift {f} U الفبای مخصوص نابینایان
Fernsehsatellit {m} U ماهواره مخصوص تلویزیون
Blendlaterne {f} U چراغ مخصوص دزدی
Bauernbrot {n} U نان مخصوص روستا
Abtreibungsklinik {f} U درمانگاه مخصوص کورتاژ
Expander {m} U فنر تقویت عضلات [مخصوص]
Papierkorb {n} U سطل زباله مخصوص کاغذ
Aerogramm {n} U کاغذ مخصوص پست هوایی
Beschäler {m} U اسب مخصوص جفت گیری
Brausepulver {n} U پودر مخصوص نوشابه گازدار
Kauderwelsch {n} U اصطلاحات مخصوص یک صنف یا دسته
Brusttee {m} U مایع جوشانده [مخصوص سینه]
Darre {f} U نوعی بیماری مخصوص حیوانات
Autokino {n} U سینمای مخصوص اتومبیل سواران
Jargon {m} U اصطلاحات مخصوص یک صنف یا دسته
Dachbodenleiter {f} U نردبان کشویی [مخصوص اتاق زیرشیروانی]
Sandkasten {m} U جعبه شن و ماسه [مخصوص بازی بچه ها]
Sandkiste {f} U جعبه شن و ماسه [مخصوص بازی بچه ها]
Abfüllanlage {f} U دستگاه مخصوص پر کردن مایعات در بطری
Druckwalze {f} U نورد یا غلطک دستگاه چاپ [مخصوص]
Etüde {f} U اتود [قطعه مخصوص تمرین موسیقی]
Guetzli {n} [Schweiz] [Keks] U بیسکویت مخصوص کریسمس [غذا و آشپزخانه]
Guatl {n} U بیسکویت مخصوص کریسمس [غذا و آشپزخانه]
Gutsle {n} [Süddeutschland ] U بیسکویت مخصوص کریسمس [غذا و آشپزخانه]
Weihnachtsplätzchen {n} بیسکویت مخصوص کریسمس [غذا و آشپزخانه]
Domino {m} U شنل اشخاص ماسک دار [مخصوص]
Barhocker {m} U چهار پایه مخصوص پشت بار
Anrichte {f} U میز [مخصوص سرو کردن غذا]
Allzweckreiniger {m} U ماده مخصوص برای انواع نظافت
Signalhorn {n} U بوق مخصوص علامت دادن به شکارچیان
Trompe de Chasse {f} U بوق مخصوص علامت دادن به شکارچیان
Dachbodenleiter {f} U پلکلان کشویی [مخصوص اتاق زیرشیروانی]
Jagdhorn {n} U بوق مخصوص علامت دادن به شکارچیان
hinter der Bühne <adj.> <adv.> U پشت پرده نمایش [مخصوص اطاق رخت کن]
Weihnachtsplätzchen {n} U شیرینی بیسکویتی مخصوص کریسمس [غذا و آشپزخانه]
Gutsle {n} [Süddeutschland ] U شیرینی بیسکویتی مخصوص کریسمس [غذا و آشپزخانه]
Guetzli {n} [Schweiz] [Keks] U شیرینی بیسکویتی مخصوص کریسمس [غذا و آشپزخانه]
Guatl {n} U شیرینی بیسکویتی مخصوص کریسمس [غذا و آشپزخانه]
Feuerwehrleiter {f} U نردبان چرخان [مخصوص ماشین آتش نشانی]
Drehleiter {f} U نردبان چرخان [مخصوص ماشین آتش نشانی]
Flaschenzug {m} U دستگاه مخصوص بالا کشیدن بار سنگین
Darre {f} U تنور مخصوص خشک کردن [برای انواع غله و میوه]
Alphorn {n} U کرنا [ساز بادی چوبی مخصوص کوه های آلپ]
Barzahlungsskonto {m} U تخفیف نقدی [تخفیف مخصوص خریداری که وجه را در موعد مقرر بپردازد]
Kassenskonto {n} U تخفیف نقدی [تخفیف مخصوص خریداری که وجه را در موعد مقرر بپردازد]
Barzahlungsrabatt {m} U تخفیف نقدی [تخفیف مخصوص خریداری که وجه را در موعد مقرر بپردازد]
Kassaskonto {n} U تخفیف نقدی [تخفیف مخصوص خریداری که وجه را در موعد مقرر بپردازد] [اقتصاد]
Recent search history Forum search
1Publizist
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com